رمان: طلایه

talaye.jpg   

خلاصه داستان :

داستان درباره ی دختری است به اسم طلایه با اصلیت اهوازی که ساکن اصفهان است.

روزی طلایه که از قضا خانواده ای متدین و مذهبی دارد به تولد دوستش دعوت شده و با

کلی خواهش و التماس رضایت مادرش را مبنی بر رفتنش به جشن جلب می کند اما بعد

از شرکت در جشن متوجه جو ناسالم آنجا شده و تصمیم به ترک مهمانی میگیرد که وقتی

موضوع را با دوستش درمیان میگذارد فریبا مانع از رفتن او شده و او را تا نیمه شب نگه می دارد.

بالاخره با کلی خواهش فریبا رضایت میدهد طلایه را همراه یکی از پسرها به نام اشکان که

او هم حال طبیعی نداشته راهی خانه کند. در راه بازگشت اشکان طلایه را به ویلایی در آن

نزدیکی می برد ، طلایه که انتظار چنین چیزی را نداشته از شدت ترس بیهوش میشود و وقتی

بهوش میاد درد عجیبی در بدن خود حس می کند و خود را داخل ویلا میبیند....

نام نویسنده : نگاه عدل پرور

انتشارات : علی

قیمت : 17500

ویراستار : مرضیه کاوه

تعداد صفحات : 760 ص

زاویه دید : اول شخص


شخصست های داستان :

اردوان صولتی

طلایه مشایخی


خلاصه داستان :

داستان درباره ی دختری است به اسم طلایه با اصلیت اهوازی که ساکن اصفهان است.

روزی طلایه که از قضا خانواده ای متدین و مذهبی دارد به تولد دوستش دعوت شده و با

کلی خواهش و التماس رضایت مادرش را مبنی بر رفتنش به جشن جلب می کند اما بعد

از شرکت در جشن متوجه جو ناسالم آنجا شده و تصمیم به ترک مهمانی میگیرد که وقتی

موضوع را با دوستش درمیان میگذارد فریبا مانع از رفتن او شده و او را تا نیمه شب نگه می دارد.

بالاخره با کلی خواهش فریبا رضایت میدهد طلایه را همراه یکی از پسرها به نام اشکان که

او هم حال طبیعی نداشته راهی خانه کند. در راه بازگشت اشکان طلایه را به ویلایی در آن

نزدیکی می برد ، طلایه که انتظار چنین چیزی را نداشته از شدت ترس بیهوش میشود و وقتی

بهوش میاد درد عجیبی در بدن خود حس می کند و خود را داخل ویلا میبیند.

از چیزی که ممکن است برایش بوجود آمده باشد به شده میترسد و از ویلا فرار کرده

و به سختی خود را یه خانه میرساند.

(ببخشید که خلاصه انقدر طولانی شد ولی چون داستان پیچیده اس و اونطور که به نظر میاد

نیست مجبورم انقدر طولانی بنویسم)

بعد از آن شب او که گمان میکرده حجب و حیای خود را از دست داده از ترس آبرو همه ی

خواستگارانش را که همگی شیفته ی زیبایی او می شدند با هزار بهانه رد کرده تا اینکه

یکی از مشهورترین بازیکنان فوتبال اردوان صولتی که او هم توسط خوانواده اش مجبور به

اینکار شده به خواستگاری اش آمده و طلایه از ترس اینکه اردوان نیز مانند دیگران شیفته

ظاهرش شود چادری سر کرده و تا نوک بینی اش را می پوشاند اما در کمال تعجب اردوان

به او می گوید به کس دیگری علاقه دارد و طلایه را تهدید می کند به او جواب رد دهد که

برخلاف تصور طلایه این را فرصتی طلایی دانسته و جواب مثبت میدهد و پس از اتفاقاتی که

رخ میدهد به همسری اردوان درآمده در صورتیکه اردوان هنوز هم چهره ی دلفریب طلایه را ندیده

و این آغاز ماجراست ......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد